سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستی احمق، چونان درخت آتش است که [خودرا می سوزاند و] پاره ای از آن، پاره دیگری را می خورد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :0
کل بازدید :6106
تعداد کل یاداشته ها : 4
103/2/13
11:21 ع

یک مغازه‌ای داشتند که آن را تعاونی کرده بودند به نام وحدت اسلامی،‌ مدرسه‌هایی که نیازمند بودند ایشان روسری و مانتو و کفش را به آن مدارس هدیه می‌کردند و یا مثلاً زمانی پیرمردی، مستمندی، فقیری که می‌آمد از میوه‌های تعاونی، میوه‌های پلاسیده را بردارد، آقاسید به شاگرد اشاره می‌کرد که سریع میوه درجه 1 را برایشان از هر کدام که خواستند کنار بگذارد و با یک گاری آن را به در منزلشان می‌فرستاد و به شاگرد می‌گفت که برو در منزلشان و به هوای میوه گذاشتن ببین که در و دیوارهای منزلشان چگونه است و اگر تعمیر می‌خواهد آن را تعمیر کنیم. ایشان قبل از انقلاب هر جایی که بودند و اذان می‌شنیدند، خودشان اذان می‌گفتند و همانجا نماز می‌خواندند، یکبار کنار مغازه که بوده دستشان را به حالت دعا برداشته بودند و یک نفر که از کنار ایشان رد می‌شوند یک پولی کف دست آقاسید می‌گذارند و می‌روند.
یا مثلاً در مراسمی عروسی که تازه در تالارها انجام می‌شد، آقاسید می‌دانست که نباید آنجا برود ولی برای اینکه جو را عوض کند آنجا می‌رفت و با صدای بسیار زیبایشان شروع می‌کردند اذان گفتن و جو را عوض می‌کردند و آنقدر این اذان زیبا بود که همه لذت می‌بردند و گوش می‌دادند.
شهادت ایشان هم اینطور بود که، اینها می‌آیند به آقاسید می‌گویند که ما از راه دور آمده‌ایم و کرکره تعاونی را بالا بکشید و از اجناستان به ما بدهید و ایشان هم که اسلحه همراهشان نبوده در را باز می‌کنند و ضاربین سریعاً به داخل تعاونی می‌ریزند و ایشان را با تیر می‌زنند.

البته یکی از دوستان شهید این را می‌گوید که من مطمئنم شهید‌ هاشمی را از پشت زدند، چرا که سیمای آقاسید هم نورانی بود و هم جاذبه داشتن و کسی جرأت نمی‌کرد به صورت ایشان اسلحه بکشد. یک ساعت تمام بود که مردم ماشین می‌آوردند تا آقاسید را به بیمارستان ببرند و به آنها اجازه داده نمی‌شد که ببرند و می‌گفتند به خاطر اینکه آمبولانس بیاید و مطمئن باشد و آقاسید دوباره به دست منافقین نیفتد این کار را کردند، بعد از 2 ساعت که به بیمارستان رسیدند ایشان هنوز زنده بودند و با وجود این که 2 گلوله به سر ایشان اصابت کرده بود و یکی دو روزی هم آقاسید به خاطر پیشواز ماه مبارک روزه بودند و یادم هست که در زمان افطار آقاسید در آشپزخانه فرش انداخته بود و خواهر کوچکم مربایی که سر سفره بود را می‌ریزد و مادرم ناراحت می‌شود و خواهرم هم گریه می‌کند و بعد از مدتی ساکت می‌شود، و آقاسید که می‌خواست برود بیرون، خواهرم یقه پیراهن بابا را گرفته بود (یک بار گفتم بابا) و نمی‌گذاشت آقاسید بیرون برود و بالاخره کاری که تقدیر شده بود، انجام شد و ایشان به آرزوی خودش رسید.

ما می‌گوییم که چرا جوان‌های ما می‌روند به دنبال آرنولد، چرا می‌روند به دنبال پرورش اندام، چرا آمپول‌های آنچنانی می‌زنند تا تنشان به اصطلاح باد کند یا می‌روند به دنبال راکی‌ها و...

آقا ما خودمان یک همچنین کسانی را داریم، پس چگوارا آمده و 2000 تا عکس از ما برده من مسئول در مورد این شهیدان چه کار کردم. کسی که نام یک شهید را نمی‌شناسد و با افتخار کنار این عکس می‌ایستد و عکس می‌گیرد خوب این نشان‌دهنده این است که چقدر رابطه خوبی می‌شود برقرار شود. خیلی‌ها جذاب ظاهری هستند ولی وقتی بررسی می‌کنیم، می‌بینیم طرف ملحد است ولی هرگز شهید‌ هاشمی چنین چیزی نبوده، شهید‌ هاشمی را که ظاهراً خوش‌تیپ هست در ابتدا خوش‌تیپ باطن بوده، همچنین فرماندهی داریم، شیعه علوی جذاب، پس چرا نباید کار کنیم، ما که از مردم حرف می‌زنیم، مگر ایشان جزو مردم نیست ایشان فرمانده اولین کمیته مرکزی تهران بوده، از آن طرف در قائله کردستان بدون اینکه به ایشان بگویند ایشان به کمک شهید بروجردی می‌شتابند و 100 نفر از نیروهای کمیته را جمع می‌کند و داوطلبانه می‌رود به کردستان و اولین گروه ضربت را در آنجا ایجاد می‌کند.